سلام .....
این نوشته رو به دوستی تقدیم می کنم که امشب اشکم رو درآورد
و غمش باعث شد این چند خط رو بنویسم .....
دلم تنگه نمی دونی چه حالم ...
بد افتاده چقد امشب به فالم .....
نمی دونی که تنهایی چه سخته ...
تو جایی که سبب تقدیر و بخته .....
دلم خونِ از این آسیب و آزار ...
که مردی شد به نامردی گرفتار .....
نمی دونی چه تلخه هر جدایی .!؟
بگو آخر ، تو که میگن خدایی ..!!!
دلم آتیشه و می سوزه امشب ...
رسیده جونم از دست تو بر لب .....
نمی دونی که می دونه هر عاشق !!!؟؟
تو بودی باعث قتل شقایق .....
" ه.م غروب "
22:04 pm
1391/02/06
نظرات شما عزیزان:
واقعا زیبااااااااااااااااااااااااااا ااا
و قابل تحسین
به قول جاودان صدای عشق استاد معین :
دنیا وفا نداره
چشمش حیا نداره
با همه نا رفیقه
ما و شما نداره
:: برچسبها: دل درد غروب , " ه, م غروب " , دلتنگی , حال , شب , فال , تنهایی , سبب , تقدیر و بخت , دل خون , آسیب و آزار , مردی و نامردی , گرفتار , تلخ , جدایی , خدایی , آتیش , آتش , سوختن , امشب , جون به لب , عاشق , قتل , شقایق , ,